خشونت عشق از استاد مصطفی ملکیان

از دیگر پارادکس های معنوی، «فرزانگی ابلهان» و «قوت ضعف ها» است. «خشونت عشق» نیز یکی از همین خشونت هاست. فرق «خشونت نفرت» با «خشونت عشق» در این است که خشونت عشق تنها متوجه خود عاشق است و نه دیگران . مثلا در زندگی بزرگان دینی وقتی به زندگی حضرت علی نگاه می کنیم می بینیم که ایشان چقدر نسبت به طبع خود جلادی می کند و آن را تازیانه می زند و خود را از نعمت های دنیا محروم می کند و این به آن دلیل عشقی است که ایشان به دیگران دارد . به عنوان نمونه ایشان در نامه ای که خشونت عشق در آن موج می زند ، به عثمان که در مجلس عیش و نوشی شرکت کرده بود می نویسد : اگر می خواستم می توانستم هیچ غذایی نخورم مگر آنکه از مغز گندم باشد و هیچ نوشیدنی نیاشامم مگر آنکه از عسل آکنده باشد اما نخوردم چون احتمال می دهم در حجاز کسانی باشند که گرسنه باشند و سیری را به یاد نیاورند . خشونت عشق نسبت به خود موجب می شود که اندک اندک و نرم نرمک انسان با فداکاری و خود را ندیدن به جامعه شادمانه تری برسد و این در واقع اجر این نوع زندگی دشوار همراه با خشونت عشق است. این خشونتی است که از مهر عظیم به انسان‌های دیگر سرچشمه می‌گیرد و همین خشونت عشق است که علی‌بن‌ابی‌طالب را به جایی می‌رساند که گفت اگر کوهی مرا دوست بدارد، از هم می‌پاشد.

این خشونت البت شامل تمامی ساحت های وجودی انسان می شود. در مراتبی به ساحت های درونی آدمی اعم از«باورها و عقائد»، «احساسات و عواطف»، و «خواست ها و نیازها»ی آدمی تعلق می‌ گیرد و گاهی به ساحت بیرونی، یعنی «جسم» آدمی تعلق می گیرد و آنگاه انسان حاضر می شود که برای بهروزی انسان‌های دیگر از کل «جسم» خود بگذرد و به اصطلاح «شهادت» را انتخاب کند که اوج خشونت عشق است . شهادت اوج خشونت عشق است؛ زیرا حاضر می‌شویم برای بهروزی انسان‌های دیگر از کل جسم خود بگذریم. اما خشونت ناشی از نفرت، معطوف به انسان های دیگر است. هرکس خشونتی را معطوف به دیگران کند که خودش دستخوش زحمت نشود، می‌توان آن را خشونت نفرت نامید. آنچه را که بنیانگذاران ادیان و مذاهب می‌خواستند همین خشونت عشق است.

 


» نظر